امروز اگرازعشق خود دیوانه ام کردی مرو
از مستی ام مستانه شو زین باده هم پیمانه شو
جانان من بامن بمان وان نغمه در گوشم بخوان
دیوانه ام کردی توهم همچون منی دیوانه شو
سرخوش شدم از بوی تو از تیرک ابروی تو
ان طره ی گیسوی تو.من شمع و تو پروانه شو
من از شرابت سرخوشم با چشم مستت دلخوشم
عشقت به هرجا میکشم با من بیا هم خانه شو
عشقت به دل مهرت به جان یاد تو درروح وروان
ای راحت جانم بمان معشوقه ای جانانه شو
صد بار گفتم با دلم بند از اسارت پاره کن
عاشق نشو عاشق نشوبا واژه اش بیگانه شو
قلبم شکستی از جفا با من چه کردی بی وفا
درجای دیگرخانه کن بی وقفه صاحب خانه شو
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم: بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)
آسمان بارانی است
اشک من هم جاری است
شاید این ابر که می نالد و می گرید از درد من است
شاید آسمان هم از دل من با خبر است!
شاید او می داند
که فرو خوردن غم
قاتل جان من است
من زیر باران از غم و درد خود می نالم!
اشک خود را نگه می دارم با یک بغض کهنه
من رهایش کردم باز زیر باران
من زیر باران اشکها می ریزم!
همگان در گذرند!
باز بی هیچ تامل در من!
سر به سوی آسمان می سایم!
من نمیدانم!
صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است
دیدی ازم دل کند اون که دوسش دارم
اون که یه عمری بود غصه ش رو میخوردم
دیدی چه راحت گفت من تو دلش مردم
ای دل غم دیدم دیدی چه بی رحمه
معنی احساسو دیدی نمیفهمه
رفتو شدم تنها اما خوب میدونم
نیست اون تنها
من دیگه از امشب هر شب مهمونی دارم با غمها
آخ که چقدر تنهام سرده چقدر دستام
سر شده صبر من، دست اونو میخوام
ای دل غم دیدم دیدی چه بی رحمه
معنی احساسو دیدی نمیفهمه
تو معصومانه در قلبم نشستی
به عشقم دیده بر بیگانه بستی
وفا کردی وفا هرگز ندیدی
از این نامهربانی ها شکستی
به غربت هم فراموشم نکردی
قفس وا مانده از پیشم نرستی
چه گویم من که سر تا پا گناهم
فدای تو که عاشق پیشه هستی
به شکر آن همه خوبی حقیرم
مگر جبران کند از غیب دستی